فرض کنید رهبر کشوری هستید که اکثریت مردم آن مسلمانند. همچنین، فرض کنید که شما و دولتتان در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چیز بهدردبخوری ندارید که عرضه کنید. خوب، چه میکنید؟ در دههای گذشته یک پاسخ بیش از دیگر پاسخها مطرح بوده است: برگزاری یک کنفرانس سران اسلامی با شعار «وحدت مسلمانان جهان».
در سال ۱۹۴۵ میلادی، فواد اول، پادشاه مصر کوشید تا پایههای متزلزل حکومت خود را با شعار «احیای خلافت اسلامی» و برگزاری کنفرانس وحدت، اندکی استوار سازد. با لغو خلافت اسلامی از سوی مصطفی کمال پاشا (آتاترک)، زمینه برای یک اقدام «تاریخی» در جهت وحدت مسلمانان آماده به نظر میرسید. با این حال، کنفرانسی که در قاهره سرهمبندی شد، در عمل با یک سلسله دعواهای لفظی و گاه حتی فیزیکی بین مسلمانان عرب از یک سو و همدینان آنان از هند از سوی دیگر، به سطح یک «کمدی بولوار» تنزل یافت.
در سالهای دهه ۱۹۴۰ میلادی، در پایان جنگ جهانی دوم، شعار «وحدت اسلامی» از نو مد روز شد؛ این بار به ابتکار بریتانیا که میکوشید با شکافافکنی بین مسلمانان و هندوان، استقلال اجتنابناپذیر شبهقاره هند را به تعویق اندازد. با شکست این ابتکار، بریتانیا کوشید تا با ایجاد یک اتحادیه عربمحور، آرمان وحدت اسلامی را زنده نگاه دارد. نتیجه آن کوشش، تاسیس اتحادیه عرب بود که به سرعت از اسلام فاصله گرفت تا پرچمدار یک پان-عربیسم حجازی شود.
همه کوششهای ذکر شده در بالا را میتوان ادامه کنفرانسها و کنگرههایی دانست که مسلمانان از اواسط سده نوزدهم میلادی، به امید رسیدن به وحدت، ارائه اصلاحات اجتماعی، و از همه مهمتر، استقلال از امپراتوریهای اروپایی برگزار کرده بودند. شاید مهمترین آن کنگرهها، گردهمآیی صدها تن از روشنفکران، فقیهان و فعالان سیاسی مسلمان از سراسر امپراتوری تزاری در شهر اوفا، مرکز باشقیرستان بود که نمایندگانی از ایران و امپراتوری عثمانی نیز در آن حضور داشتند.
در ۱۹۵۹ میلادی نخستین کوشش بینالمللی در راه «وحدت اسلام» در رباط، پایتخت مراکش، برگزار شد. کنفرانس رباط با حمایت ایران، عربستان سعودی و مراکش موفق شد تا سران بیش از ۳۰ کشور اسلامی را به خود جلب کند و هنوز نیز از نظر تعداد سران شرکتکننده، بزرگترین گردهمآیی ملل مسلمان به شمار میرود. با این حال، در رباط نیز آرزوی «وحدت» کاملا تحقق نیافت. بعضی از کشورهای مهم اسلامی، مانند ترکیه، نه تنها سران خود را نفرستادند، بلکه آشکارا با فرستادن دیپلماتهای سطوح متوسط یا پایین، تردید خود را در مشروعیت کنفرانس زیر نورافکن قرار دادند.
با تاسیس جمهوری اسلامی در ایران، آرمان «وحدت اسلامی» به سیاست رسمی تهران بدل شد. رهبران جدید ایران ادعا کردند که «ولی فقیه» جمهوری نوساختهشان، در عین حال «رهبر تمامی امت اسلامی» نیز هست و میبایستی «واجبالطاعه» به شمار آید. جمهوری اسلامی ایران برای سازماندهی به آرمان «وحدت»، تشکیلات ویژهای ایجاد کرد که زیر نظر مستقیم «ولی فقیه» و با بودجهای قابل توجه قدم به میدان نهاد. اما این بار نیز آرزوی «وحدت» در سطح سرابی دوردست باقی ماند.
در همان حال، یک جمهوری اسلامی دیگر در سودان، با برگزاری دو کنفرانس «وحدت اسلامی» در خارطوم، انحصارطلبی تهران را به چالش کشید.
در هفتهای که گذشت، شاهد تازهترین استفاده، یا شاید بتوان گفت سوءاستفاده از شعار «وحدت اسلامی» بودیم؛ اینبار در کوالالامپور، پایتخت مالزی.
کنفرانس کوالالامپور دستکم از دو نظر قابل توجه بود. نخست، این «کنفرانس سران» کمترین تعداد سران کشورهای اسلامی را پذیرا شد. در واقع، فقط سران سه کشور اسلامی ترکیه، قطر و مالزی، در کوالالامپور حضور داشتند. البته حجتالاسلام دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی ایران نیز جزو حاضران بود، اما او چون «رئیس نظام» نیست، جزو «سران» به شمار نمیآید.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در هر حال، جمهوری اسلامی ایران نمیتوانست در کنفرانسی که مضمون آن «وحدت» است، غایب باشد. بهقول یک ضربالمثل قدیمی: «هرجا که آش هست- کچله فراش است!»
سه برگزارکننده کنفرانس کوالالامپور، با هدفهای گوناگون اما مشابه، در آن شرکت کردند. قطر که هزینه سنگین کنفرانس را بر عهده گرفت، میخواست از انزوای خود که نتیجه درگیری با همسایگان و شریکان خود در شورای همکاری خلیج (فارس) است، بکاهد و نشان دهد که میتواند متحدان تازهای را به خود جلب کند.
ترکیه تحت رهبری رجب طیب اردوغان، در جستوجوی محیط تازهای برای فعالیت و خودنمایی است تا بتواند پایان رویای اروپایی خود را جبران کند، و در عین حال تیرگی روزافزون مناسبات با همپیمانان «ناتو» را نیز کمرنگ سازد.
روحانی، از ایران، نیازمند آن بود که انزوای دیپلماتیک تهران را با سفری به آسیا، مالزی و سپس ژاپن بپوشاند و این تصور را به وجود آورد که دولت میرای او، هنوز هم نفس دارد و میتواند در صحنه دیپلماتیک خودی نشان دهد. با این حال، از آنجا که روحانی تنها بخشی از وسایل ارتباط جمعی جمهوری اسلامی ایران را در کنترل دارد، سفر او به کوالالامپور و توکیو نتوانست پوشش قابل توجهی بیابد. بخشی از وسایل ارتباط جمعی تهران که در کنترل جناحهای دیگر رژیم قرار دارد، سفر روحانی و کل «کنفرانس سران» کوالالامپور را زیرسبیلی، یا شاید بتوان گفت زیرریشی، در کرد.
میزبان رسمی کنفرانس، عبدالله، پادشاه مالزی بود که خطبه گشودن را نیز ایراد کرد. اما گرداننده اصلی، مهاتیر محمد، نخست وزیر مالزی بود که پس از سالها گوشهنشینی اجباری، در سن ۹۴ سالگی به مرکز قدرت بازگشته است. بدیهی است که مهاتیر، که سالها سکاندار کشتی کشور خود بود، چیز تازهای برای عرضه ندارد. بحران انتقادهایی که در چشمانداز مالزی شکل میگیرد، حاصل تغییر معادلات در دنیایی است که مهاتیر از درک آن عاجز است. در همان حال، پیدایش تنش میان اکثریت مسلمانان مالزیایی، نزدیک به ۶۰ درصد جمعیت، و چینیان و هندوانی که ۴۰ درصد دیگر را تشکیل میدهند، مشکلی نیست که با اسلامگرایی بیش از پیش رادیکال، به سبک دکتر مهاتیر، مهار شود.
«کنفرانس سران» کوالالامپور، مانند دیگر کنفرانسهای «وحدت اسلامی»، نتیجهای جز تشدید تفرقه و تنش میان مسلمانان ندارد. جالب اینجاست که مسلمانان در هیچ زمینهای از زندگی، مانند دین و مذهب با یکدیگر اختلاف ندارند. داد و ستد تجاری و اقتصادی میان ۵۷ کشور مسلمان، کمتر از دو درصد تولید ناخالص ملی آنان است. از سفرهای زیارتی، به ویژه حج، که بگذریم، کمتر از یک درصد از مسلمانان به کشورهای یکدیگر سفر میکنند. شمار جوانان مسلمان که برای ادامه تحصیل به کشورهای یکدیگر میروند نیز کمتر از یک درصد است، در حالی که ایالات متحده، اروپای غربی و هند و استرالیا، بیش از ۸۰ درصد از چنان جوانانی را به خود جلب میکنند.
چنان که دکتر مهاتیر در سخنرانی خود یادآور شد، بسیاری از کشورهای مسلمان با یکدیگر در حال جنگ سرد یا گرم هستند. از ۵۷ کشور مسلمان، ۳۰ کشور در مواقع گوناگون با یکدیگر قطع رابطه دیپلماتیک داشتهاند.
کشورهای مسلمان در هیچیک از زمینههای مهم مربوط به اسلام و مسلمانان، با یکدیگر همراه و همدل و همزبان نیستند. آنان حاضر نیستند سیاست جمهوری خلق چین را در راه اسلامزادیی در ترکستان خاوری (شینجیانگ) به چالش بکشند، و جرات نمیکنند به مخالفت با سیاست هند در کشمیر برخیزند. قتل عام و اخراج مسلمانان از برمه (میانمار)، مدعیان «وحدت اسلامی» را بیدار نکرده است. تنها تنوری که هنوز کمی داغ است، دستکم با مطرح شدن در سخنرانی سران حاضر در کوالالامپور، مسئله فلسطین است که برجسته کردن لفظی آن خرجی ندارد و کسی را هم ناراحت نمیکند.
در کوالالامپور، پنج کشور که به تنهایی چهار پنجم مسلمانان جهان را در خود جمع دارند، حضور معنادار نداشتند و غیاب سرانشان را حتی میتوان نوعی تحریم تلقی کرد.
در کنفرانس رباط، شاه ایران پیشنهاد کرد که کشورهای اسلامی تکیه کار را بر همکاری اقتصادی، مبادلات فرهنگی و آموزشی و علمی، و افزایش سفرهای توریستی بگذارند، و مسائل دینی را در یک چارچوب حداقل نگاه دارند. نزدیک به نیم قرن پس از آن پیشنهاد، میبینیم که بسیاری از رهبران امروز «جهان اسلام» ترجیح میدهند با بهرهگیری از «وحدت» اسلامی به عنوان یک شعار، خود را از رویارویی با معضلات واقعی مردمشان، فقر اقتصادی، کمبود آزادیهای فردی و اجتماعی، و انحطاط فرهنگی و اخلاقی معاف دارند. بدینسان، باید انتظار داشت که دکان «وحدت اسلامی»، همچنان، دستکم در آینده نزدیک، باز و پر رونق بماند.